بینش معاصر

شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۳

اصلا دل ودماغ خواندن ونوشتن ندارم.

یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۳

امروز روز ملی سینما بود.هنر صنعتی که بیش از دیگر پدیده های معاصر ، معرف این سرزمین بوده و افتخار آفریده است.ویژه نامه سینما در روزنامه شرق ، خواندنیست.

جمعه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۳

امروز با خانواده به پارک چیتگر رفتیم.بچه ها و عیالات متحده حسابی دوچرخه سواری کردند من هم ناچار بودم به تلفن های اضطراری در باره پروژه مهرماه جواب بدهم. پس از ان هم به محل اجرای پروژه خانه سازی مان رفتیم.تقریبا همه پروژه سفت کاری شده بود ودوبلوک ان هم در حال نازک کاری بود.تعدادی از خریدارن پروژه هم بسان ما به انجا امده بودند تا در دیدار با یکدیگر از نگرانی ناشی از قمار(براستی پیش خرید خانه با شرایطی که در قرار دادهای بسیار یک طرفه و نابرابر و بدون نظارت سازمانهای عمومی مسئول تنظیم می شود یک قمار تمام عیار است) انجام شده یکدیگر را دلداری دهند. همه متفق القول می گفتند اگر تحویل شود چه می شود!؟ اما همه در این اگر تردید جدی داشتند.البته شهرداری به تازگی اعلام کرده که انبوه سازان مسکن مکلف به دادن پیش سند خرید هستند اما ظاهرا شامل حال پروژه های قدیمی نمی شود.عمری را در تحصیل مدرک و کار و مسکن گذراندیم تا طراوت عمر به پایان آمد.دیروز خانم جوانی که مقیم ترکیه است برای همکاری با یک بخش از پروژه بهمن ماه به دیدارم امده بود و از اینکه هر از گاهی دلش برای تهران تنگ می شود می گفت.به او گفتم تهران و ایران را برای دید و بازدید اقوام اشنایان و ییلاق می پسندم و بس. این سرزمین دیگر ظرفیت و توان مادری برای فرزندانش را ندارد.امروزه مهاجرت نه یک استثنا که یک نرم شده است و نیکوست که بپذیریم ، هر انجاکه در رشد آزاد و کامل شخصیت ادمی موثر باشد وطن است.

سه‌شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۳

عملیات تروریستی مبارزان چچنی در شهر بسلان و پیش از ان گروگانگیری دو خبرنگار فرانسوی در عراق(در واکنش به ممنوعیت حجاب اسلامی در این کشور) عمده برنامه های چند روز اخیرشبکه دو و پنج فرانسه را در برمی گرفت.
تصاویری ازبانوان مسلمانان با پوشش اسلامی وبرگزاری میزگرد هایی در ان باره و پس از ان پخش تصاویر عزاداری مادران داغدیده شهر بسلان، تنها راه تطهیر مسلمانان را از این دایره متعفن ونکبت گرفته یک چیز قرار می داد وان اینکه همه دولت های وجوامع مسلمان و نخبگان انها وبه ویژه صاحبان فتوای فرق مختلف اسلامی بر تحریم ارعاب و تروریسم و گروگانگیری غیر نظامیان ودر یک کلام توسل به خشونت، بطور یکپارچه اقدام کنند.

شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۳

شیخ ما(دکتر سروش) در جمع دانش جویان از دمکراسی مینیمالی سخن گفته بود و اصلی ترین مولفه انرا توانایی ساختار این نظام در برگزیدن و عزل رهبران و حاکمان توسط مردم دانسته بود. همچنین توصیه کرده بود به دلیل مذهبی بودن جامعه ایران از اعلان و اعلام خواسته دمکراسی حداکثری که مبنای آن بر حقوق بشر جهانی و آزادی های فردیست تا اطلاع ثانوی خوداری شود تا مبادااز سوی مذهبیون در قدرت متهم به اباحیگری و ترویج اخلاق مذموم ونتیجتاگرفتار مانع تراشی آنان برای وصول به حداقل خواسته امروزین یعنی دمکراسی مینیمال،شویم.

اما مرتضی مردیها که دکترای سیاسی خویش را در فرانسه آموخته است، نقد متین و متقنی بر این سخنان شیخ و به قول ایشان استاد،وارد دانسته که خلاصه آن چنین است: اینکه جامعه ایرانی یک جامعه مذهبی مسلمان است به مانند این است که بگوییم جامعه امریکا یک جامعه مذهبی مسیحی است ودر آنجا هم دمکراسی لیبرال یا همان دمکراسی حدااکثری حاکم شده است وچنانچه توصیه به پرهیز از ابراز خواست دمکراسی حداکثری به دلیل مقاومت حاکمان ایران برای دمکراسی حداکثری بیشتر است برخلاف تجربه سالهای اخیر می باشد، چراکه این حکومت به هیچ تغییری نه حداقلی و نه حداکثری رضایت نمی دهد و هرچه جنبش مرحوم اصلاحات کمتر خواست بیشتر تحقیر شد، پس اگرقرار است دمکراسی خواهی برای ایرانیان یک ارزوی دست نیافتنی باشد پس چه بهتر که اجازه دهیم خواست اکثری خود را ابراز کند.

پنجشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۳

روزي كه فارسي داشتيم اثركوتاهيست به كارگرداني اميد عبداللهي كه حسرت حضورادبيات كهن را دراثرش دنبال ميكند.
معلمي در كلاس درس فارسي از دانش آموزانش مي خواهد كه شعر كتاب فارسي را از حفظ بخوانند ؛اما هيچيك از دانش آموزان شعر را از حفظ بلد نيست وناچار همه انها به پاي تخته برده مي شوند و اينك فقط معلم است كه جايش را با دانش آموزان عوض كرده و روي نيمكتي نشسته است.در اين حالت كه دانش آموزان همه در پاي تخته به تنبيه ايستاده اند و معلم روي نيمكت آخر كلاس نشسته از دانش آموزان مي خواهد كه هرچه را از حفظ بلد هستند بخوانند.ابتدا دانش آموزان از انجام اين درخواست خوداري مي كنند اما پس از اينكه مطمئن مي شوند كه مي توانند هر چه را بخواهند بخوانند؛ يكي يكي شروع به خواندن ترانه هاي لس انجلسي(با تقليد ادا و اطوار آنان) ميكنند.درپايان زنگ مدرسه زده مي شود و بچه ها همه مي روند ومعلم با حسرت وصف ناپذيري شعر فردوسي (بسي رنج بردم و...) راروي تابلو مي نويسد.
به راستي ترانه هاي ان سوي مرزها به زبان فارسي نيست؟!در خاطر دارم عصريك روز طولاني تابستاني در فاو در پاسخ به اعتراض برخي از همسنگرانم به خوانندگان لس آنجلسي از انان وبه ويژه ستار(انوقتها ترانه اگه قدم رنجه كنين / لطفي به اين بنده كنين / تشريف بيارين پيش مونو مارو شرمنده كنين / رو تازه در البوم چادرنماز گل گلي خوانده بود) و معين كه باخواندن ترانه هاي نوستالژيك حافظه ايراني نسل به قربت رفته را زنده نگاه مي دارند دفاع مي كردم.در هر حال تصور مي كنم ادبيات وزبان هم مثل تمامي آفرينشهاي بشري براي پاسخ دادن به يك نياز پديد آمده وهمانگونه كه همه نياز ها در بستر تاريخ و جغرافيا متفاوت است و تغيير مي كند وباكي هم بر آن نيست ادبيات هم از اين گونه مستثنا نيست. البته مي توان به آن دلباخت وشيفته شد اماهر عصري مقتضيات خودش را دارد و هر پديده اي تاريخ مصرف.

چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۳

اين دوروزه حال خوشي نداشتم .پريروز پس از اينكه از سركار امدم و گپي كوتاه با حسن زدم پس از نوشيدن يك سن ايچ وچند برش خربزه ؛دل درد شديدي عارضم شد.همان شب هم يكي از دوستان همدوره دانشگاهي كه اينك از اساتيد دوره دكتراست شام مهمانم بود.به روي خود نياوردم تا عيشمان منقص نشود.پس از شام حدود ساعت 5/11بود كه ديگر تحمل نداشتم وهرچه بالشها را به شكمم فشار مي دادم تسكين نمي يافتم. تاساعت 4 دوام آوردم وبالاخره تنهايي با ماشين به درمانگاه نزديكمان رفتم .تزريق آمپول هيوسين كمي دردم را تسكين داد.تا ساعت 8 صبح مجددا ناچار به مراجعه به پزشك متخصص شدم.آري به التهاب و ورم معده دچار شده ام وتا اطلاع ثانوي از خوردن ميوه و سبزيجات منع شده ام ضمنا فشار خونم هم 9 روی 7 بود.ديروز هم سركار نرفتم اما ناچارشدم به تلفنهاي اضطراري كه در باره پروژه مهرماه بود مفصل و با حال نزار پاسخ دهم.