بینش معاصر

پنجشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۳

من وجهان من 4
ترور شيخ احمد ياسين( از رهبران مبارزان حماس) توسط دولت اسرائيل ونيزدر گذشت یاسر عرفات(محمد عبدالروف القدوه الحسینی )پس از بهبودي نسبي درشفا خانه ارتش فرانسه علاوه بر اينكه به احتمال سوءقصد در خصوص وي دامن مي زد ؛ اما مراقبان اوضاع سياسي در خاورميانه را بر احتمال موفقيت كوشش هاي صلح آميز براي پايان بخشي به خشونت ها و نيز پيدايش زود هنگام دولت فلسطيني( با روی کار آمدن ابو مازن) نويد مي داد.

فرود فضا پيمايي که پس از هفت سال از زمان پروازش از اين كره خاكي به سوی قمر زحل وطي كردن يك هزارميلياردكيلو متر(من كه نمي دانم بايد چند صفربنويسيم) تاكيدي چند باره بربي كرانگي جهان هستي و ناچیز بودن تواناي هاي فعلی ما آدميان( گل سرسبد خلقت)دارد.

زلزله تسونامي در مجمع الجزاير اندونزي وسواحل اطراف كه منجر به كشته ومفقود شدن بيش از يك صد هزارنفرشد بار ديگر ناتوانی دانش و مهارت هاي بشری را بر فايق آمدن برحوادث قهري طبيعت ، يادآور شد.آنچه كه در سال گذشته بر مردمان شهر بم و روستا هاي اطراف آن آمد.شايسته است يادآور كنم كه كيانوش عياري درهفته نخست زلزله بم با حضور در آن ديار فيلمي خوش ساخت و بسيار تراژيك از اين حادثه به نام بيدار شو آرزو تهيه و كارگرداني كرده ؛ كه به قول خودش فيلم رانه برای مردم که براي تحت تاثير قرار دادن مسئولان ساخته است.

دوشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۳

من وجهان من3
قصه اژانس بين المللي انرژي اتمي وسرزمين ما نقل محافل و صدر اخبار رسانه هاي خارجي شده است . ما هم عليرغم آنيكه كشورمان نام جمهوري و داشتن مجلس ملی را يدك مي كشد نتوانستيم دريابيم كه بالاخره سرزمين مان به باشگاه اتمي دنيا وارد شده است يا نه؟همين طور نفهميديم كه در اجلاس هاي پي در پي تهران و بروكسل وپاريس چه گذشته است وحضرت اقاي روحاني(نماینده دولت ایران) چه گفته اند و به وكالت از ما چه تعهداتي داده اند وآيا تعهداتشان تا چه ميزان مرضي حاكميت است و تا چه ميزان به خير و صلاح ملت(امت) نزديك؟ .به گمانم در قرن هفدهم زندگي مي كنيم كه امور سياسي مختص از ما بهتران است ورعيت را سزاوار نيست بدين اموراطلاع حاصل کنند.
در سالي كه گذشت چند تن از وبلاگ نويسان توسط نيروي انتظامي دستگير شدند كه از اين ميان بابك از دوستان من نيز بود.پس ازپيگيري انجمن صنفي روزنامه نگاران و كوششهاي برخي از بلاگرها و نيز تخليه كامل اطلاعاتي ؛ با تاخيرچند روزه، همه آنها آزاد شدند.در اين ميان بين وبلاگ نويسان بحث جالبي در خصوص تجويز توبه نامه نويسي ونيزمجوز اخلاقي ارايه اطلاعات از خود براي رهايي از فشار وزندان در گرفت كه همه اظهار نظر كنندگان در اين موضوع اتفاق نظر داشتند که: ارايه اطلاعاتي كه موجب گرفتار ساختن ديگران شود در هر شرايطي به دور ازشرافت اخلاقی است.
اما سينماي ايران با فيلمهاي لاك پشت ها هم پرواز مي كنند(بهمن قبادي)خواب تلخ(محسن امير يوسفي)اشك سرما(عزيز الله حميد نژاد)شهر زيبا(اصغر فرهادي)ميهمان مامان(داريوش مهرجويي)جنايت (سجادي) بو تيك (حميد نعمت الله) به ترتيب در جشنواره هاي خارجي خوش درخشيدند ونام ايران را علاوه برپرونده انرژي اتمي به صفحه اول و تيتر درشت رسانه ها تبديل كردند.در داخل كشور نيز با چشم پو شي از فيلم مارمولك؛فيلم هاي كما ( آرش معيريان) خوابگاه دختران(محمد لطیفی) میهمان مامان(داریوش مهرجویی) ودوئل(احمد رضا درويش)فروشي قابل توجه داشتند كه براي سينماي بي مخاطب كشورمان غنيمت به شمار می رود. براي فيلم دوئل البته بايد اطلاع رساني حرفه اي و نيز صحنه بزرگ را نيز يادآور شد كه قطعا در تاريخ سينماي سرزمين ما يك نقطه عطف است.

شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۳

من و جهان من 2:
بسان همان تاثیری که کتاب در یای ایمان(دن کیو پیت) در سال گذشته برمن نهاد، امسال نیز دنبال کردن مجموعه نظرات مصطفی ملکیان در باره معنویت به تعمیق دیدگاه ایمانی من فارغ از مذهب وسلوکی خاص، تاثیر گذارد. مطالعه کتاب دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران (سید جواد طباطبایی) وسه سفر خارجی به امارات متحده عربی ، فرانسه و ترکیه که هرکدام به دلیل و انگیزه جداگانه ای انجام شد براندوه من بر نابسامانی اوضاع مام وطن افزود. سرزمینی که با داشتن منابع زیر زمینی (دومین ذخایر گازی جهان و...) جوانی منابع انسانی وتنوع آب و هوایی درباتلاق فقر و عقب ماندگی در حال دست و پا زدن است!
نو دولتهای عرب خلیج فارس و دیگر همسایگانمان هرکدام در پی تنظیم وضعیت ساختارهای حکومتی خویش با تحولات معاصر بودند: قطر با تنظیم و تصویب قانون اساسی که بر انتخابی بودن ریس دولت تاکید دارد از سال 2006 آن را به اجرا در خواهد آورد. امارات متحده عربی نخستین زن(شیخه لبنی القاسم) وزیر کابینه را در سمت وزارت اقتصاد منصوب کرد.انتخابات عراق با پیروزی گروههای شیعی که از نخستین روزهای عراق بی صدام وفاداریشان را به اسلام و البته با تاکید بیشتر جدایی از شیوه حکومتی ایران اعلام کرده بودند ، به انجام رسید. ریس حکومت کویت طی دستوری از مجلس ملی این کشور خواست تا نسبت به رعایت حقوق زنان در این کشور کوشا عمل کند. حسنی مبارک (ریس مادام العمر حکومت مصر) پیش از سفر معالجه خویش به غرب ، مجموعه قوانین کیفری در خصوص رسانه ها را ملغی اعلام کرد و نشان داد که در درک جهان نوین هنوز از خیلی ها موفقتر است. حکام عربستان سعودی نخستین انتخابات شورا های شهری را در اغاز همین سال میلادی برگزار کردند تا به جهانیان نشان دهند گرچه برای آنها قید زدن به قدرت تلخکامی است اما پیام جهان معاصر را درک کرده اند.قانون اساسی افغانستان وانتخابات ریاست جمهوری این کشور نیز با انتخاب حامد کرزای به انجام رسید . دولت اسلامگرای ترکیه نیز توانست پس از سالها پشت دراروپا ماندن، اعتماد اتحادیه اروپا را برای بررسی پذیرش این کشور تا حداکثر 5 سال اینده به دست اورد.

جمعه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۳

من و جهان من1:

درسالی که گذشت مرا با یک ابلاغ دو پهلوبه جای شخصیتی رازگونه( به قول یکی از روزنامه نگاران ) منصوب کردند.گرچه خود انتصاب کنندگان در سال پیش در محافل خصوصی ترشان برای حذف من( البته با کمترین هزینه) سناریوی ایزوله کردن را در پیش گرفته بودند، امادر یک شرایط پیش بینی نشده ناچار شدند مرا به سمتی برگزینند که در طی این بیست و چند سال شخصیت واحدی در تمام این سالها برآن تکیه زده بود.شخصیتی که برخی از رسانه ها به مدح او را راز گونه خواندند و برخی به ذم او را سکولار و ضد انقلاب نامیدند ودیگرانی از وی به عنوان شخصیتی واپسگرای بزدل و جاه طلب که بازیچه همه نوع دولت و حکومتی بود،یاد کردند. برای من اما فارغ از داوری های از این دست ، مهم توانایی اداره پروژه ومرکز ثقل این پروژه و کنار آمدن با وی و همه همکاران سی ساله اش بود.حضور سایه وارخود او در سمت مشاور پروژه احتمال پیش آمدن اصطکاک که من به شدت از آن بیم داشتم را بیشتر می کرد. همه تلاشم برآن بود تا به او اطمینان دهم که من بر ارشمندی تجاربش واقفم و بر دست آوردهای چند ساله اش که به باورمن امروزه فاقد کار کرد است، احترام می گذارم.
درکمتر ازچهار ماه از انتصابم ،پروژه مهر ماه سر رسید ، گرچه شیوه وسرعت مدیریتم در آن پروژه باعث شد که پاره ای از مدیران همطراز که مسئولیت هدایت آنان با من بود، احساس خطر کنند و طی چند نشست با مشاور کنونی (همو که اینک من به جای او می باشم)سناریوی تحدید مرا در پروژه بهمن ماه عملی سازند،اما در هر حال با همه پستی و بلندیش به روایت رسانه ها به خوبی طی شد. اما در پروژه بهمن ماه اوضاع بسیار متفاوت وحجم پروژه بسیار درشت تر ازپروژه مهر ماه بود.اداره دفتری که پیشتر با سامانه مدیریت اقتدارگرای شرقی با همه حسن و قبحش اداره شده بود واکنش های متفاوتی را در بین همکارانی که اینک من ریس آنان شده بودم برانگیخت.مسئول حاذق دفترم از پذیرش شیوه مدیریت جدید در خفا سر باز می زد و هرگاه می توانست این مخالفتش را به رخ دیگر همکاران که اینک راضی از وضعیت موجود بودند ،می کشید.فضای باز ایجاد شده موجب آشکار شدن پاره ای از کاستی ها شد که مشاور امروز (مدیر پیشین) و مسئول دفترم از هر فرصتی برای بزرگ نمایی آن به عنوان شاهدی بر ناتوانی من، استفاده می کردند.رفتار مدیریتی نزدیک به مدنیت باعث پیدایش انتظاراتی شده بود که با حجم ظرفیتهای نرم افزاری و سخت افزاری سازمان تابعه ،همخوانی نداشت.
پیگیری پروژه بهمن ماه به طرز جدی ازآبان ماه شروع شد.همه کوششم که پیشگیری از ایجاد حس رقابت در میان مدیران همطراز بود،افاقه نکرد ناچار دو موتور از چهار موتور محرکم را خاموش کردم تا سرعت کارم حس تنفری را برنیانگیزد.اداره جلسات پروژه را با شیوه خنثی بر عهده می گرفتم .برای پیگیری اموری که وظیفه مدیران همطراز بود تا جاییکه ممکن بود از امضا و کلام مدیر ارشد بهره می بردم تا مبادا کسی را برنجانم.همه عملیات برنامه ریزی را بادقت و وسواس در بر نیانگیختن همطرازان به پیش بردم .اینک وقت اجرای پروژه رسیده بود.مدیر پیشین و مشاور امروز یک بخش مهم را برعهده داشت که درهمه این سالها انجام همین بخش نجات بخش وی از تغییر و تحول شده بود. مدیر ارشد اما به زیرکی از من خواست تا آن بخش راهم کنترل کنم تا مبادا اشتباهی در ان رخ داده باشد ویا به صورت دیگری بتوان طراحیش کرد تا میزان مطلوبیت را بیشتر کند.در کمتر از نیم روز این کار با وسواس انجام شد دو خطا رخ داده بود (که البته من آن را طبیعی می دانم) و البته در یک بخش از ان می شد تغییراتی انجام دادکه میزان مطلوبیت افزایش یابد. انتقال خطاها و درخواست اصلاح از سوی مدیر ارشد به مشاور کنونی خشم وی را بر علیه من برانگیخت و وی را که به دلیل یگانه بودن در این مسند طی این سالهابه شخصیتی پرخاشگر و یگانه مجتهد، تبدیل کرده بود،عزمش را بر محدود کردن من با استفاده از مسئول دفتر ودیگر مدیران فادارش جزم نمود. از فردای آن روز من در سلولی به نام دفترم حبس شده بودم.ادامه مدیریتم در بخشی از حساس ترین زمان پروژه با کندی وگاه با التماس محترمانه انجام می شد.تعویض مسئول دفتر نیز در این زمان یعنی نیمه جان کردن پروژه و اصلا منطقی نیود.شکایت از این موضوع به مدیر ارشد هم در آن گیر ودار احمقانه به نظر می رسید.مسئول دفترم با زیرکی پیر زنانه اش همه ان بخش پروژه را به مشاور کنونی احاله می داد وحتی از ارایه گزارش وضعیت پروژه به عناوین مختلف به من سرباز می زد. من اما دربندی به نام دفترم خشم فرو می خوردم وتلخی غرغره می کردم.به ندرت یکی از مدیران دیگر بخش های پروژه برای تنظیم و هماهنگی واپسین امور از من نظر خواسته یا مشاوره می گرفتند.حس تلخی تمام وجودم را فراگرفته بود . شبی برآن شدم تا به بهانه ای دیگر برسر کارم حاضرنشوم . امانگران ان بودم که افسانه آپولو هوا کردن این سالها تقویت شود نمی دانم از بزدلیم بود یا از پختگی و شکیبایی در هر حال هفت جام تلخ را چون شوکرانی هرروزه نوشیدم و با حجمی از غرور فرو ریخته از بامدادان تا بامدادانی دیگر در محل کار چون پادشاهی بی وزیر و سوار، سپری کردم.واپسین روزها اوضاع رفته رفته در حال بهبود بود ولبخند پیرزن مسئول دفترم در حال غنچه کردن تاشاید جبرانی باشد بر نامردمی هفته پیش.
وبالاخره پروژه ای که سالها به تقلید ناشیانه از غرب طراحی شده( و چنان گسترده و حجیم اجرا می شود اما مشابه هیچکدام از آنها نیست )، تمام شد وتجربه ای تلخ وسهمگین بر من گذاشت که به هیچکس تجربه اش را برای لحظه ای توصیه نمی کنم. چرا که اکنون نیز نمی دانم ادامه تمشیتم در اجرای پروژه ناشی از پختگی و شکیبایی بوده است یا اضمحلال مناعت طبع؟؟!

پنجشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۳

امروز از آن پروژه که هشتاد روز گریبانگیرم بود، رها شدم.به زودی زندگی عادی را در دنیای حقیقی و مجازی از سر می گیرم.
ظرف چند روز آینده که در آستانه دومین سالگرد وبلاگ نویسیم است ،گزارشی از نگاه خویش به آنچه بر من و دنیای اطراف گذشته است را منتشر خواهم کرد. کم رنج و شاداب زید.