بینش معاصر

دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

تهیه کننده یا هنرمند

دربین گزینه های مختلف تاثیر گذار در عرصه آفرینش های فرهنگی وهنری،همیشه این پرسش مطرح بوده است که سهم تهیه کننده یا کارگردان، خواننده یا آهنگساز،سفارش دهنده تابلو هنری یاآرتیست، نویسنده یاناشر و...کدامیک بیشتر و موثرتر است.

در نگاه نخست همه بر گوهر آفرینشگری که نزد کارگردان، آهنگساز،نویسنده ونقاش است صحه گذارده و خلق اثر را مرهون و مدیون اینان می شمارند.من اما براین باورم که در دنیای کنونی که هنوز میراث دار کتابت و چاپ وعرضه اثر توسط عینیت گران قیمت(در مقابل مجازی یا تکنولوژی ارزان قیمت دیجیتال)هستیم،نقشی همطرازبرای تهیه کننده وکارگردان،سفارش دهند و خریدار ونقاش، خواننده وتهیه کننده وجود دارد.

آنچه در تخت جمشید، چهلستون،فلورانس وکتابخانه های مهم سلطنتی و...ازفرهنگ و هنر به ما میراث رسیده است نتیجه منطقی وجود یک تهیه کننده خردمند ویا حداقل با شعور بوده است.

البته که پیشرفت فنآوری وبلوغ آن، این امکان را فراهم می کند که نقش تهیه کنندگی وسفارش دهنده گی رو به افول نهاده و شاید به تاریخ سپرده شود.اما در ارزیابی وضعیت گذشته تاکنون، به باور من در آفرینش یک اثر به یک اندازه تهیه کننده و آرتیست نقش دارا هستند.پس می توانیم کمی هم به تمجید از تهیه کنندگان وسفارش دهندگان بپردازیم.

سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

تنوع تجارب یا تعمیق تجربه

اغلب دوستان و همکارانم از اینکه من در دوران کوتاه کاری در بیش از پنج سازمان جابه جا شده ام مرا تقبیح می کنندو(در حالت خوشبینانه) به من هشدار می دهند.آنها می گویند کوتاهی عمر کاری مانع از پیدایش قوت تجربه کاری و تاثیر گذاری برکار می شود. من اما برخلاف انان براین باورم که نه تعمیق تجارب و نه تنوع تجارب، هیچکدام به طور مطلق تضمین کننده موفقیت یا باعث شکست آدمی در کار نیست.

به گمان من رفتارآدمی چه در کسب تجارب جدید(تنوع حرفه) و یا باقی ماندن در حرفه ای برای تعمیق تجربه، هردو می تواند به یک اندازه تهدید و هردو به یک اندازه فرصت به شمار آیند.در گزینه اول(تنوع تجارب)امکان توانایی کسب بینش انتزاعی و تعمیم مسایل، افزایش می یابد ودر گزینه دوم(تعمیق تجربه)سهم تاثیر گذاری بر روند فعالیت ها گسترده می شود.

در هر حال در دوران سیزده ساله کاریم این پنجمین سازمانی است که در آن مشغول کار می شوم.چه کنم از تکرار ملول می شوم! به ویژه اگر عده ای نگذارند من خودم باشم!!

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۵

موسیقی پاپ ضبط خاطرات

دو سه هفته است که به لطف دوستان پنجشنبه ها به دشت و دمن می رویم. پس از قریب یکسالی که به توصیه پزشک ازکوه پیمایی منع شد ه ام، این سومین باری است که با دوستان در اطراف ام القری به راهپیمایی می رویم.

وقتی برای رفتن به لواسان سوار خطی های تهران پارس شدیم.راننده به محض حرکت کردن پخش صوتش را روشن کرد.بله درست شنیدم،این صدای سوسن بود که می خواند و برای چند لحظه مرا به سال های کودکیم برد.همان پنجشنبه هایی که با پدر، مادر وبرادرم برای دیدن فیلم های ایرانی( فارسی) به سینما مهر در خیابان نظر غربی می رفتیم ومن که هیچ چیز از فیلم ها جز موسیقی هایش در خاطرم نمی ماند در آغوش پدرم به خواب می رفتم.اینک بیش از سی سال از آن دوران گذشته است وفقط آوای سوسن خاطرات آن سال ها رادوباره زنده کرد.

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۵

احساس رسالت جهانی


ظاهرا مردم و نظام فقهی ایران تا چهار سال دیگر باید بتوانند احساس رسالت جهانی ریس جمهور دکتر احمدی نژاد رادرک وتحمل کنند.پس از نامه ایشان به بوش، ریس جمهور ایران قصد دارد به زودی نامه ای به پاپ بندیکت بنویسد و تعالیم مسیح را به ایشان گوشزد کند.

سال هاست که دوره نصیحت کردن و نیز احساس رسالت داشتن به سرآمده وآدمی دریافته است که رفتارش نه به دانستن که به اقتضای محیط درونی و بیرونی، سامان می یابد والبته دانستن بخشی از اقتضاء است ونه همه آن.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۵

پنجاه میلیون دلار، پنجاه میلیون دلار،ده میلیون دلار


درپی روی کار آمدن دولت حماس در فلسطین، دولت های غربی و به ویژه ایالات متحده امریکا کمک های مالی خود را به حکومت خودگردان فلسطین قطع کردند.این در حالیست که این دولت توسط انتخابات دمکراتیک مردم فلسطین انتخاب شد.

دراین میان اما دولت های قطر، ایران و روسیه به ترتیب هرکدام پنجاه میلیون دلار،پنجاه میلیون دلار وده میلیون دلار به دولت حماس کمک کردند.

من دراین اندیشه ام که چه خوب می شد دولت سخاوتمند سرزمین مان گوشه چشمی هم از این حساب اندوخته ارزی به مسئله ایمن سازی خانه ها در مقابل زلزله ، تقویت خطوط حمل ونقل عمومی تهران برای پالایش آلودگی هوا و یاایمن سازی خطوط حمل و نقل جاده ای(با بیش از بیست وهفت هزار قربانی سالیانه)، می داشت!!!

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۵

روز نوشت

دیروز برای دیدار پدر و مادرم به همراه مسیح سحرگاهان به سوی ولایت تاختیم. از تهران تا سلفچگان مسیح در خواب بود و از آنجا تا ولایت کتاب قصه برایم خواند . پیش از ظهر به خانه پدری رسیدیم و دیدارها تازه شد.

برای انجام امور بانکی به اصفهان رفتم. ظهر هم در باغ موزه چهلستون به یاد دوران برگزاری ارکستر ملی و جشنواره های جور واجور هنری، (جای قاصدک سبز باد) با چای و قلیان مفصل و مفرح محفوظ شدم و دلی از عزا درآوردم.
گشتی هم در بازار نقش جهان زدم و برای پاره ای از دوستان و عزیزان هدایائی خریدم. هنگام خروج از بازار هم صدای مارش اخبار رادیو ساعت 14 به گوش می رسید. سالها بود که دیگر آن را نشنیده بودم مرا با خود به حال و هوای ده پانزده سال پیش برد.
اراده کرده بودم تا از فرنی فروشی روبروی بیمارستان خورشید، به یاد دوران دبیرستان، فرنی بخورم. که متأسفانه بسته بود. نمیدانم آیا هنوز هم فرنی می پزد یا نه؟؟ هنگامه بازگشت به خیابان بابلدشت رفتم و از فرنی پزی ،سه ظرف بزرگ فرنی و شیره خریدم و با خود به تهران آوردم. ساعت بیست و سه نیز در ام القری جهان اسلام وحومه بودیم.