بینش معاصر

سه‌شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۴

من و شیخ (عبدالکریم سروش)

او از نگاه من شیفته ایمان دینی، بلیغ و خوش کلام (بهتر است بخوانیم دارای سحر کلام) مسلط بر ادبیات، پژوهشگرو نظریه پرداز علوم دینی ودر یک کلام پل میان سنت و مدرنیته است.

اماآنچه از او در آن سال ها آموختم:

- شک و تردید یک فرآیند ذهنی غیر اختیاری است که گناه نیست.
- نتیجه اندیشیدن هر چه که باشد مرضی خداست.
- همه ادیان و جهان بینی ها حداقل حظی از معرفت را دارند.
- والاترین آموزه انبیاء اخلاق ست.
- نگاه فقیهانه، تنگ نظرانه ترین بینش دینی است.
- کشف و شهود اشراقی، مبتنی بر آموزه ها و باورهای ماست.
- دینداری می تواند دارای قرائت های متفاوت باشد.
- اندیشه و هنر جغرافیا ندارد و متعلق به همه آدمیان است.
- دین برای آدمی است و نه آدمی برای دین.
- مرید کس نباشم و ارادت کسی را نخرم.
- جز خدا و پس از آن نبی، هیچ کس بر آدمی سلطه و اولویت ندارد.
- کاروان غرب شاخص و الگوی خردورزیست که البته (به جبرپرداخت تاوان رفتار کشیشان) با دین قهر کرده است.

- آزادی گوهر آدمیت است.

دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۴

جشن شصت سالگی شیخ


گرچه کمی دیر شده است، اما از آنجایی که در اندیشه وامداراویم و برایش احترام و منزلت زیادی قائل هستم، بد ندانستم چند خطی از خاطراتم را بنویسم.

در اوان نوجوانیم بود که او را برصفحه شیشه ای تلویزیون در حال مناظره با احسان طبری رهبر فکری حزب توده و در حال دفاع از اندیشه اسلامی دیدم.

اولین کتابی که از او خواندم علم چیست؟ فلسفه چیست؟ در سال 1360 بود. در خاطر دارم بخشی از آن را در اتوبوس شرکت واحد در طی مسیر دبیرستان به خانه می خواندم، دختر خانم دانشجوئی که در کنارم نشسته بود،از من پرسید که چقدر از این کتاب سر در می آورم و من پاسخ دادم که مجموعه آن را می فهمم گر چه پاره ای از اصطلاحات آن را نمی دانم.(سال های دو م و سوم راهنمایی مجموعه اثار دکتر شریعتی را به توصیه پیرمردی فرزانه خوانده بودم)
بعدها در دانشگاه علاوه بر مطالعه مقالات کیهان فرهنگی با کتاب ارزشمند دانش و ارزش آشنا شدم. همان که برای مطالعه اش یک روز تمام در اتاق محبوس ماندم(وهنوز لذت آن روز در مخیله ام مانده است).خواندن آن کتاب همان و طرح چند پرسش دیگر همان .

در سال 1367 به دعوت رئیس دانشگاه به گرامیداشت آئینی به دانشگاه مان آمد و پس از آن در اتاق یکی از دوستان جمع شدیم 7، 8 نفری می شدیم. هر کس سوالی از او پرسید و او با همان لحن آرام و واژگان گزیده شده اش پاسخ می داد. نوبت به من رسید که چندی پیش دانش و ارزشش را باولع وصف ناشدنی خوانده بودم. از او سوال کردم اگر به احکام دینی ( تا آن زمان تصورم احکام فقهی بود)ابزاری بیاندیشیم پس چه از دین باقی می ماند؟ لبخندی زد و چشم در چشمم گفت که او بیش از اینها دارد که بگوید.

بعدها به مدت بیش از دو سال با پایمردی زوال هر شام جمعه رنج راه از خوابگاه تا مسجد امام صادق اقدسیه را به جان می خریدیم تا به وصال معارف چون درش برسیم.
تحصیل مباحث اوصاف پارسایان و انتظارات ما از دین ثمره دو سال و نیم ما از حضوردر مسجد اقدسیه بود. یک نیم سال تحصیلی هم باز با پایمردی زوال به درس شرح مثنوی در دانشگاه الهیات تهران رفتیم.

طرح تئوری قبض و بسط شریعت در نشریه کیان، رییس دانشگاه را برآن داشت تا برای فهم و پاسخگویی به شبهه در انداخته شده، از او برای بیان و تدریس این تئوری در دانشگاه برای دانشجویان فلسفه دعوت کند.
از آنجائیکه مسئولان دانشگاه آرای او را باطل و شبهه انگیز می دانستند نگران آن بودند که مبادا دیگر دانشجویان مبتدی و فلسفه نخوانده در کلاس درس وی حاضر شوند که چاره را در این دیدند که ساعت آن را در پر ازدحام ترین ساعت تحصیلی روز یعنی ساعت 9 تا12 هر هفته سه شنبه هاقرار دهند. ( بر خلاف کنفرانسها و سمینارهایی که از ساعت 14 یا 17 برگزار می شد وآن هم در سالن اجتماعات مرکزی دانشگاه که شبیه مجلس شورابود) جمعاً 12 نفر بودیم. 4 نفر از دوره های پایین( که برای حضور در کلاس شیخ، غیبت و کسر نمره از دروس خود را هزینه می کردند) و 8 نفر از دانشجویان وفارغ التحصیلان رشته الهیات(فلسفه خوانده).او بعد ها مجموعه دروس خود در دانشگاه مان را با نقدها و جوابیه ها بصورت کتابی با نام قبض و بسط تئوریک شریعت، به چاپ سپرد. در پی ازدواجم، ناچار به یافتن شغلی پاره وقت شدم واز آن زمان، تنها را دستیابی من به مباحث اش مکتوبات نشریه کیان بود و هر از گاهی نوارهای صوتی آن جلسه ها .
ادامه دارد.

شنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۴

زمان می ایستد

زمان می ایستد، داستان مهاجرت دختری است که به شوق پیوستن به معشوق خویش که در آن سوی آب هااست(ودر وصالی میان عشق و گناه اینک از او سه ماهه باردار است) در زمستانی سرد ویخ زده راهی مرز می شود تا بتواند بطور غیر قانونی کشورش را ترک کند.
اوست و کوهستان سرد و پربرف . اوست و نجواهایش با خدا. اوست و گفتگویش باجنین در شکم ماوآ گرفته اش.واین قصه تکرار می شود.
زمان می ایستد، نام چهارمین فیلم بلند علیرضا امینی است که با آثارش(نامه های باد/ کنار رودخانه/ دانه های ریز برف) نشان داده که دغدغه پرداختن به تنهایی آدم ها را دارد.

یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۴

تهران، ماشین محور


تهران مثل همه تازه به دوران رسیده ها در بند ظواهر است. هسته را رها کرده به پوسته چسبیده است. از مدرنیته برج، ماشین،تبلیغات و بزرگ راه را می شناسد.
وقتی در چهارراه ها چراغ راهنما نصب می شود برای ماشین هاست. پسرم (مسیح ) از من می پرسید که چرا وقتی چراغ قرمز می شود ما حرکت می کنیم؟ مگر نه اینکه وقتی سبز شد باید حرکت کنیم؟! برای او شرح دادم که در سرزمین ما ملاک و معیار عبور و مرور ماشین هایند.
هنگام تجدید خط کشی خیابان ها هم، خط کشی عابر پیاده در آخرین مرحله انجام می شود. (خیابان ولی عصر به تازگی تجدید آسفالت شده پس از شش هفته خطوط میانی خط کشی شد و پس از آن با تأخیر یک هفته ای خطوط عابر پیاده)
در تهران ما، سامانه جابجائی آدمیان نه آدم محور که ماشین محور است.
بجای اندیشیدن و چاره سازی با کیفیت خطوط نقلیه عمومی( اتوبوس، تراموا، مترو) این خیابان ها و بزرگ راه هاست که مملو از خودروهای تک سرنشین می شود. تهران نخست خیابان و بزرگ راه می سازد و پس از سالها در اندیشه پیاده رو و پل عابر می شود.
از یادمان رفته است که همه این کوشش ها برای آدمی است.

سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۴

انتظار نابجایی است که هر چهارشنبه و جمعه به همه دنیا بد و بی راه بگوییم و آن وقت انتظار داشته باشیم از مواهب دنیای آنها برخوردار باشیم.روان شان شادباد.

دوشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۴

انقلاب وهزینه گزاف برای هیچ

پیشترها که چند واحدی در دانشگاه ها تدریس می کردم در درس انقلاب اسلامی و ریشه های آن،ضمن آنکه برزدودن واژه مقدس از انقلاب اصرار می ورزیدم، بیش و پیش از هر تئوری بر اهمیت تئوری افزایش انتظارات( نبود تناسب بین میزان انتظارات مردم و محدودیت وناتوانی ظرفیت سیستم برای پاسخگویی به این انتظارات) درتفسیردلایل پیدایش انقلاب تاکید می کردم.
در آن سال ها(دهه پنجاه) فراگیر شدن رسانه ای به نام تلویزیون،نهادینه شدن دانشگاه ها، افزایش ارتباطات طبقه متوسط با جوامع مدرن و...همه در افزایش انتظارات طبقه شهر نشین و متوسط جامعه موثر بود.
اما در تبیبین چگونگی بروز و ظهور انقلاب سه عنصر نارضایتی فراگیردر جامعه، باور به یک ایدئولوژی ودست آخروجود رهبری با محبوبیت زیاد را در شعله وری انقلاب موثر می دانند.

اینک اما مدام این پرسش در ذهنم رژه می رود که: به راستی بر آنچه جامعه مابه پای انقلاب هزینه کرد درآمدی هم مترتب شده است؟مگر نه اینکه دراین سال ها، دیگر سرزمین های دور و نزدیک بدون انقلاب(تغییر پرهزینه) وبا هزینه ای کمتر گام های بلندتری در فرایندآزادی و دمکراسی برداشته اند؟

شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۴

دینداری و وراثت

بوچارد در بسياری از مطالعات خود پيوسته به اين نتيجه رسيد كه دينداری درونی ـ كه به نظر می‌رسد مفهومی از معنويت را در بر داشته باشد ـ احتمال به مراتب بيشتری دارد كه ارثی باشد. دينداری بيرونی گرايش به آن دارد كه محصولی از محيط زندگی و تاثير والدين باشد. بوچارد همچنين دريافت كه گرايش‌ها به سوی بنيادگرايی احتمال بيشتری دارد كه صفتی ارثی باشد. در نهايت آنچه توجه به آن از اهميت زيادی برخوردار بود آن كه در جمعيت‌هايی كه بوچارد و همكارنش مورد مطالعه قرار دادند زنها در مقايسه با مردها آمادگی بيشتری در به ارث بردن نگرش و انديشه دينی نشان دادند. اصل مقاله را بخوانیم.

ایران و مهاجرت از ایران

ما قادر به زندگی در ايران نيستيم و نخواهيم بود.
ما قادر به زندگی بدون ايران نيستيم و نخواهيم بود .
ما می توانيم به ايران کمک کنيم.
ما می توانيم از ايران انرژی بگيريم .خواندن این نوشته خالی از لطف نیست!

جمعه، آذر ۱۱، ۱۳۸۴

کمی وبگردی


. یک رئیس جمهور دیپلمات

نوازندگی یا رفتگری؟

نواندیشی دینی و سیربه سکولاریسم.

آن روز تمام شد مثل همه روزها!

سیمین بازیگری.

رابطه تجاوز با نوع پوشش و رفتار.