بینش معاصر

دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۴

جشن شصت سالگی شیخ


گرچه کمی دیر شده است، اما از آنجایی که در اندیشه وامداراویم و برایش احترام و منزلت زیادی قائل هستم، بد ندانستم چند خطی از خاطراتم را بنویسم.

در اوان نوجوانیم بود که او را برصفحه شیشه ای تلویزیون در حال مناظره با احسان طبری رهبر فکری حزب توده و در حال دفاع از اندیشه اسلامی دیدم.

اولین کتابی که از او خواندم علم چیست؟ فلسفه چیست؟ در سال 1360 بود. در خاطر دارم بخشی از آن را در اتوبوس شرکت واحد در طی مسیر دبیرستان به خانه می خواندم، دختر خانم دانشجوئی که در کنارم نشسته بود،از من پرسید که چقدر از این کتاب سر در می آورم و من پاسخ دادم که مجموعه آن را می فهمم گر چه پاره ای از اصطلاحات آن را نمی دانم.(سال های دو م و سوم راهنمایی مجموعه اثار دکتر شریعتی را به توصیه پیرمردی فرزانه خوانده بودم)
بعدها در دانشگاه علاوه بر مطالعه مقالات کیهان فرهنگی با کتاب ارزشمند دانش و ارزش آشنا شدم. همان که برای مطالعه اش یک روز تمام در اتاق محبوس ماندم(وهنوز لذت آن روز در مخیله ام مانده است).خواندن آن کتاب همان و طرح چند پرسش دیگر همان .

در سال 1367 به دعوت رئیس دانشگاه به گرامیداشت آئینی به دانشگاه مان آمد و پس از آن در اتاق یکی از دوستان جمع شدیم 7، 8 نفری می شدیم. هر کس سوالی از او پرسید و او با همان لحن آرام و واژگان گزیده شده اش پاسخ می داد. نوبت به من رسید که چندی پیش دانش و ارزشش را باولع وصف ناشدنی خوانده بودم. از او سوال کردم اگر به احکام دینی ( تا آن زمان تصورم احکام فقهی بود)ابزاری بیاندیشیم پس چه از دین باقی می ماند؟ لبخندی زد و چشم در چشمم گفت که او بیش از اینها دارد که بگوید.

بعدها به مدت بیش از دو سال با پایمردی زوال هر شام جمعه رنج راه از خوابگاه تا مسجد امام صادق اقدسیه را به جان می خریدیم تا به وصال معارف چون درش برسیم.
تحصیل مباحث اوصاف پارسایان و انتظارات ما از دین ثمره دو سال و نیم ما از حضوردر مسجد اقدسیه بود. یک نیم سال تحصیلی هم باز با پایمردی زوال به درس شرح مثنوی در دانشگاه الهیات تهران رفتیم.

طرح تئوری قبض و بسط شریعت در نشریه کیان، رییس دانشگاه را برآن داشت تا برای فهم و پاسخگویی به شبهه در انداخته شده، از او برای بیان و تدریس این تئوری در دانشگاه برای دانشجویان فلسفه دعوت کند.
از آنجائیکه مسئولان دانشگاه آرای او را باطل و شبهه انگیز می دانستند نگران آن بودند که مبادا دیگر دانشجویان مبتدی و فلسفه نخوانده در کلاس درس وی حاضر شوند که چاره را در این دیدند که ساعت آن را در پر ازدحام ترین ساعت تحصیلی روز یعنی ساعت 9 تا12 هر هفته سه شنبه هاقرار دهند. ( بر خلاف کنفرانسها و سمینارهایی که از ساعت 14 یا 17 برگزار می شد وآن هم در سالن اجتماعات مرکزی دانشگاه که شبیه مجلس شورابود) جمعاً 12 نفر بودیم. 4 نفر از دوره های پایین( که برای حضور در کلاس شیخ، غیبت و کسر نمره از دروس خود را هزینه می کردند) و 8 نفر از دانشجویان وفارغ التحصیلان رشته الهیات(فلسفه خوانده).او بعد ها مجموعه دروس خود در دانشگاه مان را با نقدها و جوابیه ها بصورت کتابی با نام قبض و بسط تئوریک شریعت، به چاپ سپرد. در پی ازدواجم، ناچار به یافتن شغلی پاره وقت شدم واز آن زمان، تنها را دستیابی من به مباحث اش مکتوبات نشریه کیان بود و هر از گاهی نوارهای صوتی آن جلسه ها .
ادامه دارد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی