بینش معاصر

سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۴



باقیمانده ديواری که نتوانست آدميان را در بهشت موعود نگهدارد. (ديوار حایل میان برلین شرقی و غربی( .

جمعه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۴

برلین از نگاه من

- برخلاف تصورم از معماری وشهر سازی برلین، این شهر دارای چند نوع معماری متفاوت بود.سبک روسی، معماری مدرن(سازه های فلزی و شیشه) ومعماری سنتی آلمانی شبیه انچه در دوران رضاخان در تهران، تبریز و اصفهان ساختمان ها و ابنیه دولتی را بنا کرده اند.

- متوسط قد مردان برلین حدود180سانتیمتر است که برای آدمی به قامت من(163) بسیار چشمگیر می نمودند.
- در مقایسه باتوکیو و پاریس اجاره بهای خانه در برلین، مناسب تر است.
- حضور پلیس بسیار نامحسوس بود وهر از گاهی آن هم در شب خودرو های بنز یا بی ام پلیس برلین مشاهده می شد.

- کمتر از 200 متر از دیوار حایل برلین را برای ماندگاری و ثبت در تاریخ نگاه داشته اند و بقیه در شهر سازی وادغام دوبخش برلین از میان رفته است.
- برخلاف فاصله فرودگاه پاریس(چهل و پنج دقیقه) و توکیو(شصت دقیقه) فاصله فرودگاه تا شهربرلین، بسیار کوتاه بود و در کمتر از بیست دقیقه به شهر می رسیم.البته به زودی از فرودگاه( امام خمینی) تا تهران نیز هفتاددقیقه در راه خواهیم بود.

- در فروشگاه ها و بازارهای برلین از اغلب کشور ها(اورو گوئه، پاکستان، هند، چین ، کره،تایلند،سوئد،اسپانیا، فرانسه، بنگلادش و...) کالا مشاهده می شد وتنها در یک فروشگاه کالا ونام ایران دیده شد. آنهم فروشگاه عرضه انواع چای بود که در کنار بیش از یازده سرزمین تولید کننده چای، نام و نقشه ایران نیز روی پاکت های عرضه شده نقش بسته بود.

- همزمان با حضور من در برلین، فستیوال فیلم برلین نیز در جریان بود وشبی به دعوت سینماگران ایرانی برای دیدن فیلم آفساید به کارگردانی جعفر پناهی که در بخش مسابقه این فستیوال، ایران را نمایندگی می کرد به کاخ جشنواره( بنایی با سازه های فلزی و نمایی تماما از شیشه) رفتم . هنگامه ورود شیخ عبدالکریم سروش را نیز پس از شش سال ملاقات کردم. وچه شب شور انگیزی بود، تماشای فیلم افساید وگپ و گفتگوی کوتاه باشیخ.

چهارشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۴

چند روزی میهمان خیابان کارل مارکس برلین هستم.پس بهانه مناسبی است برای ننوشتن.
شاداب و کم رنج باشید.

شنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۴

از هستی آموختم

- ما آدمیان همه به دنبال ساحلیم ، غافل از آنکه همه هستی در همین شناور بودن در دریا معنا می شود.
- هر آنچه را از دنیا اراده کنیم، دست کم بخشی از آن را خواهیم یافت.
- زندگی بسان پازلی است که هرروزه باید آن را جور چینی کنیم.
- عشق شوق و گرما می آفریند وبه تکرار وصال، جان می سپارد.
- خوب و بدی آدمیان به میزان سهم شان از نیکو کاری و آزار به دیگران تبیین می شودو این هردو، دارای مصادیق عصریند.
- بخش غالب رفتار ما آدمیان جبری است و همه کوشش های ما، برای روشمند کردن گزینه های جبری است.
- واو ناموس هستی و واپسین دلبستگی ماست.

جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴

چهارشنبه سوری

در آخرین روز پرو ژه کاری به اتفاق همکارانم به دیدن فیلم چهارشنبه سوری(اصغر فرهادی )رفتیم.چهارشنبه سوری داستان عشق ورزی مردی متاهل(حمید فرخ نژاد) به زن مطلقه ای است که در همسایگی انها زندگی می کند و از راه ارایشگری امور معیشتی خویش را سامان می دهد.
در آخرین چهارشنبه سال دختر خانم خدمتکاری( ترانه علیدوستی) برای نظافت و سامان دادن خانه به غایت نامرتب آن زوج داستان ( هدیه تهرانی) وارد قصه می شود و از این به بعد نقش انتقال اطلاعات به طرف های درگیر(زن ، شوهر و نیزمعشوقه )ونیز برخی اوقات ، میانجیگری مثبت در داستان را نیز بر دوش می کشد.

پس ازتماشای فیلم، آیین کله پاچه خوران داشتیم و در آن میان از فیلم سخن گفتیم. اظهار نظر های همکارانم(که عمدتا خانم هستند)خواندنی است که درزیر می نویسم:

- محاله مردی زیر سرش بلند بشه و ما زن ها نفهمیم!
- این مردها هر وقت کمی وضعشون روبه راه می شه اینطوری می شن!
-بهتر بود اون دختره(خدمتکار با بازی ترانه علیدوستی) قضیه رو برای هدیه تهرانی تعریف نمی کرد!
- از شلختگی اون زنه(هدیه تهرانی) بود که مرد عاشق کس دیگه ای شده!
- این مردها رو هرکاریشون بکنی هوس بازند!
- من معتقدم ما زن هانباید این چیزها رو به روی خودمون بیاریم یا باید جدا بشیم یا سکوت بزرگوارنه پیشه کنیم!
شما نظرتون چیه؟