بینش معاصر

پنجشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۴

دیدار مدیران پیشین و دوستان امروز


این چند هفته موفق به دیدار مدیران ارشد پیشینم شدم.وبا هریک از آنها قرار صبحانه داشتم.

ملاقاتمان با م. ز.(47ساله ، کارشناس ارشد ادبیات فارسی با 12 سال مدیریت)که اینک دوران رستگاری وآرامش را سپری می کند در منزلش بود. خانه ای با دیوارهای آذین شده با انواع اثار هنری و گاه نادر(نقاشی، خطاطی،مینیاتور و سیاه قلم).او روزگار را با مطالعه تاریخ ، شعر و ادبیات سپری می کند وهر از گاهی نیز در جمع همتایان سابق روزگار می گذراند.صبحانه ای می خوریم و از گذشته می گوییم والبته دلپذیری این دیدار را برای من با چاق کردن قلیانی به اوج می رساند.

دیدار بعدی با م.ع.(43ساله، کارشناسی کارگردانی با8سال مدیریت) است. همین نزدیکی ها و به صرف زبان و گوشت، برگزار شد .دلم برای دیدنش تنگ شده بود.اورا مدیری لایق وباسواد می دانم.با او از اوضاع و شرایط کاری که در آن هستم می گویم.می گوید که به او پیشنهاد های برای قبول سمت در دولت جدید شده است .به او می گویم که نپذیرد، چراکه سابقه خوب و قابل قبول او دستخوش گرایش های(ممیزی طلبانه) این دولت می شود وهمچنین نسبت اش با مدیران میانی و ستادی آن محل مانع کارآمدی و اثر بخشی اش خواهد بود.

دیروز هم با ا.م .(48ساله،مهندسی شیمی با16 سال مدیریت)که البته نسبت دور خانوادگی نیز باهم داریم، قرار صبحانه داشتم.او چندین سمت مهم دولتی و البته وکالت مردمی داشته است.می گوید که روزگار را در یک جمع بیست نفره از برکنار شدگان می گذراند و هر هفته در جایی گرد هم می آیند و لیچار می گویند تا دنیایشان از یکنواختی به در آید. به او می گویم که حیف توست که با این مدرک تحصیلی و هوش سرشار هنوز در ایران مانده ای؟می گوید که گرفتار این آب و خاک شده است و دیگر مجالی برای تجربه نو برایش نمانده است.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی