بینش معاصر

دوشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۳

مشت بر پوست داستان مظلوميت موسيقي درفرهنگ ما ايرانيان است كه كارگردان(محسن محسني نسب/ محمد رضا عالي پيام) بهروايت اين تراژدي در شهري كوچك و دردوره رژيم گذشته ميپردازد.
موشو نوازنده(تنبك) نوجوان دوره گرديست که همه آواها را موزون می شنود و بعنوان سد معبر و مزاحمت توسط پليس چندين نوبت دستگير مي شود و توسط سركار استواري كه در همسايگيشان زندگي مي كند با تعهد آزاد مي شود.در آخرين دستگيري مادرش و استوار ياد شده تعهد مي سپارند تابراي وي كاري پيدا كنند تا او ازاين كار دست بشويد.موشو به ناچاربا مادرش در قبرستان براي تسكين آلام زندگان با آب قبورمردگان را مي شويد.اما ديگر همكارانش با جار زدن شغل پيشين وي (مطربي)مانع ادامه كار او مي شوند. موشو براي دست وپا كردن شغل جديد به همه بازار سرمي زند اما هيچكس حاضر نيست موشو را به شاگردي بپذيرد.موشو غمگين و مآيوس براي كسب پول باتوسل به خاطره تلخي كه هنگام مرگ پدرش در خيابان برايش رخ داه بود ومردمان ره گذر برايشان پول صدقه ريخته بودند با همدستي يكي از شويندگان قبور؛ نقش پدر مرده اي را بازي مي كند تا رهگذران به ترحم صدقه برايش ارزاني كنند.اماپليس كه وي وهمدستش را مي شناسد انان را دستگير مي كند ودوباره با وساطت استوارپليس همسايه شان آزادمي شود.سركار استوار با ياري يكي از دوستانش كه تار مي نوازد گروه دونوازي را ترتيب ميدهد تا نوجوان از همه جا رانده و مانده را دستگيري كند.در اولين اجراي اين دونوازي در يك مجلس عروسي؛ يكي از آشنايان عروس كه موشو را در قبرستان ديده بوده ؛ جارو جنجال راه مي اندازد كه نوازنده قبرشوي براي مجلس عروسي شگون ندارد وسركار استوار از اين كار قصد بدي داشته و بالاخره ايشان را با تحقير از عروسي بيرون ميكنند وموشو بانااميدي از همه چيز و همه جا وبا پناه آوردن به مزار پدر به يك مكاشفه موسيقايي دست مي يابد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی