بینش معاصر

یکشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۳

گزارش سفر 2
از زنجان عازم اذربایجان شرقی شدیم.غروب به شهر پیشرو در اندیشه تاسیس مشروطیت و تحدید قدرت یعنی تبریز می رسیم. تلاش ما برای یافتن محلی برای اسکان بی نتیجه می ماند.بی خیال می شویم وبرای صرف شامی مفصل (چلو کباب سلطانی /ماست وخیار/ دلمه/ دوغ/ طالبی)به یکی از معروفترین رستورانهای تبریز روبروی دانشگاه به نام چلو کبابی حاج علی میرویم.انصافا آشپزی تبریزی ها جای ستایش دارد..پس از خوردن  شام دوباره به تلاشهایمان برای یافتن محلی برای اقامت ادامه می دهیم.ساعت یازده ونیم یک جای نه چندان مناسب رااز سر ناچاری می پذیریم.بچه ها هنوز لباسهایشان را عوض نکرده اندکه به خواب می روند. اول صبح پس ازگرفتن یک دوش  دلچسب و خوردن صبحانه تبریزی برای دیدن خانه مشروطیت به میدان اصلی شهر می اییم.
خانه مشروطیت، منزل حاج مهدی کوزه کنانی معروف به ابو المله از فعالان دوران مشروطیت بوده که برای شور و مشورت سران مشروطیت و سازماندهی قیام مردم از آن استفاده می شده است.دراین خانه عکس هایی از اسناد و تصاویر روزنامه های صدر مشروطه واطلاعات نسبتا جالبی از رویدادهای  آن عصر و به ویژه اتفاقات مربوط به تبریز در آن نگهداری می شود. بازدیدمان به دلیل کنجکاوی های دخترم و پرسشهایش(برای مثال: چرا پس از خلع محمد شاه پسر هشت ساله اش احمد شاه را شاه می کنند؟ یا اینکه چرا روحانیت  هم در طرفداری مشروطه رهبر بوده اند هم در طرفداری از استبداد؟) که ناچار می شوم با مقایسه وضع موجود به آنها پاسخ دهم به طول می انجامد.از آنجا با نظر عیالات متحده به بازار می رویم وهمه آنها منتفع می شوند ومن مفلس.
برای عزیمت به ام القری جهان اسلام و حومه راهی محل پارک خودر جنب خانه مشروطیت می شویم.اما ماشین ریپ می زند حتی در دنده یک هم به سختی راه می رود کمی نگران می شوم .اما با پرس و جو تعمیرگاهی را پیدا می کنم وظرف چند دقیقه مکانیک ماهری به نام اوستا نادری عیبش را در می یابد. سر یکی از وایرهای شمع ها سوخته است خوشبختانه تعمیر با کمترین معطلی انجام می شود.ناهار را در همان رستوران  اما با منوی دیگری(ششلیک)می خوریم .اینک ساعت سه ونیم بعد از ظهر است شتابان به سوی منزل روانه می شویم.

 

 راستی ،نوجوانی به نام كوروش ضيابري  14 ساله برایم نوشته است: ساكن استان گيلان و در كنار طبيعت به خاك سپرده شده و مرحوم رشت و آستارا و درياي به خواب رفته‌ي انزلي ... من به اقتضاي شغل و پدر و مادرم كه از روزنامه‌نگاران برجسته‌ي استان هستند و در گذشته از سران چپ استان نيز به شمار مي‌رفتند، وارد كار فرهنگي شدم و از كودكي به جاي اينكه دور و بر خودم، ماشين پليس اسباب بازي و خانه‌هاي پلاستيكي ببينم، كاغذ و قلم و روزنامه ديدم.
دیدن سایتش خالی از لطف نیست.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی