بینش معاصر

چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۳

گرچه از كودكي با پس انداز پول توجيبي كه براي سوار شدن تاكسي د راختيار داشتم از سوپر پل و انتشارات مشعل كتاب داستان مي خريدم و مي خواندم اما پس از اني كه در سال دوم راهنمايي توسط يكي از بستگان دور كه دست تقدير به ديار ما فكنده بودش با كتابهاي نوانديشان ديني وبعدها كه با كتب رونويسي شده فلاسفه غرب توسط همزبانانم اشنا شدم ديگر فروغ خواندن داستان و رمان در من بطور كلي خاموش شد.دوران دانشگاه هم با كلاسها و كتب فلسفي و سياسي گذشت ومن نتوانستم لذت مطالعه يك رمان را بچشم .حتي زماني كه حسن به اصرار رماني از اسماعيل فصيح را با مراقبت روزانه براي مطالعه به من داد نتوانستم خويش را براي پايان بردن ان كتاب مجاب سازم وبالاخره پس از دوماه؛ نيمي از ان باقي ماند وبه حسن باز پس دادم .اينك اما چنديست قصه كوتاههاي احمد غلامي در روزنامه شرق اولين چيزيست كه پس از سرمقاله مي خوانمش.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی