بینش معاصر

چهارشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۳

مثل گذشته با دقت و منضبط نيستم نميدانم اثار پيري زود رس است يا تنبلي ذهن كه انهم به نوعي اثر همان است.شب قبل برنامه خودم را براي تهيه تمامي انچه براي انجام يك كار اداري نيازمند كلي سوابق و مستندات مربوط به يكي از سازمانهاي انتظامي بود پيش بيني كرده بودم .صبح اول وقت ساعت هفت در محل حاضر شدم تا اينكه بالاخره در ساعت 11 نوبت به من رسيد تازه فهميدم كد پستي و تلفن همراه و خودكار ابي ندارم با لطف نفر پشت سرم(تلفن همراهش) به خانه تلفن زدم وكد پستي را با روان نويس ابي نفرجلويي نوشتم.ومن از اينكه پس از چهار ساعت انتظار وايستادن در صف كلافه كننده توانسته بودم پرونده ام را تحويل بدهم و به روز ديگري موكول نشده و مسئول بررسي مدارك عيب و ايرادي براي به تعويق انداختن رسيدگي نگرفته است شاداب و خوشحال به خانه پدريم بازگشتم.روزگار سختي شده است كه براي ساده ترين فعاليتها وپيش پا افتاده ترين خدمات دولتي با صرف وقت زياد پس از انجام نصفه نيمه اين خدمات احساس شادابي و سرور مي كنيم اينطور نيست؟

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی