بینش معاصر

پنجشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۳

از زمان ازدواجمان تاکنون عادت بیرون رفتن روز سیزدهم را به دوازدهم تبدیل کرده بودم .اما این نوبت به اصرار زنداییم به اتفاق انان به یکی از باغهای فامیلهایشان در اطراف شهریار رفتیم . باغ دارای سه بنا بود یکی برای باغبان و خانواده اش دیگری برای خودشان و یک سوئیت هم برای تفریحات دخانی و شربی. بچه ها هم با دیدن فضای باغ نه سوز سرما و نه باد شدیدی که می وزید مانعشان نشد تا حداکثر بهره برداری را از این شرایط موجود برای جست و خیز و بازی نکنند. ناهار هم چند نوع غذا از شیرین پلو و کوفته تبریزی گرفته تا جوجه کباب و ماهی کباب و کشک و بادمجان موجود بود ماهم که اصلا رژیم نداریم و از هرچه رژیم است بیزاریم کلی تناول کردیم و برای فقرای عالم از افریقا تا ایسلند دلسوزاندیم .بعد از ظهر هم انها که ورق بازی بلد بودند بازی کردند و خانمها هم مثل همیشه به گپ و گفتگو پرداختند ما هم که نه اهل گپ و گفتگوی زنانه بودیم و نه ورق بازی می دانستیم دو ساعتی را به خواب سپری کردیم و پس از ان هم با ماشین د راطراف به تنهایی گشتی زدیم .

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی