بینش معاصر

دوشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۲

سال 78 به جلسه شورای اداری یکی از شهرستانها (که اتفاقا در دی ماه ان سال و مقارن همین ایام هم بود) دعوت شده بودم . در ان جلسه همه سخنرانان که روسای اداره های شهرستان یاد شده بودند پیش از شروع گزارش مسایل و مشکلاتشان به فرماندار و جمع حاضر به ذکر تسلیت فقدان امام علی در این ایام می پرداختند. انجام معارفه مدیر جدید یکی از اداره ها ی همان شهرستان مسئولیت من بود که در برنامه به اخر جلسه و نزدیک وقت افطار تنظیم شده بود و طبیعی بود که روسای اداره ها پس از شنیدن چندین گزارش وسخنرانی فرماندار .و امام جمعه دیگر حوصله سخنرانی و شنیدن گزارش را نداشته باشند (گرچه همه ما حاضر به سخنرانی کردن و فیض رسانیدن به خلق محروم خداوند در هر شرایطی هستیم) هم همه و پچ پچه ای سراسر سالن اجتماعات را در بر گرفته بود که نوبت به اخرین بخش دستور کار جلسه (البته پیش از افطار) رسید که بر عهده من بودم .پس از حمد خدا به شادباش نخست لیالی قدر وپس از ان به خجسته باش زادروز پر فضیلت پیامبر عظیم الشان مسیح اشاره کردم که ناگهان هم همه و پچ پچ ها به سکوتی وهم انگیز مبدل شد در این هنگام بلا فاصله شهادت امام علی را نیز بهمین مختصری تسلیت گفتم وبا ذکر تواناییهای فرد تازه منصوب شده وقدردانی از مدیر پیشین همان اداره که اینک ارتقا یافته بود ختم جلسه را برای افطاری اعلام کردم.
راستی چرا ما شبهای قدر را به شبهای قتل می شناسیم ؟چرا از تقارن شادیها با غم و درد دومی را برای سوگواری برمی گزینیم ؟بنظر می رسد پارادایم شیعی پس از صفویه گرییدن و ضجه درد را تسکینی بر آلام وسرخوردگیهای عدم دستیابی به قدرت می داند! اما اینک چرا؟؟

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی