بینش معاصر

یکشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۴


درست به خاطر دارم در بعد از ظهر یک روزتابستانی که من هنوز شش سالگی را پشت سر نگذاشته بودم و مشغول تماشای مجموعه پلیسی آیرون ساید از تلویزیون ملی ایران بودم، مادرم مرا خطاب قرار داد و گفت که از این به بعد نباید شب ها در کنارشان در یک اتاق بخوابم.او گفت که من و برادرم بزرگ شده ایم و باید در اتاق دیگری بخوابیم .آنوقت هاخانه مان دو اتاق داشت، اولی که کوچک تر بود برای من وبرادرم بود و دیگری به نشیمن ، پذیرایی و محل خواب پدر و مادرم اختصاص داشت. پریشب اما من و پدر مادرم پس از سال ها( به میمنت رنگ آمیزی مجدد خانه پدری) در یک اتاق خوابیدیم.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی