بینش معاصر

چهارشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۳

جوابيه محسن خان مخملباف به مقدمه مينا اكبري در ابتداي مصاحبه پريروز از چند جنبه قابل تامل است.
1- بدعت مقدمه نويسي بر مصاحبه ها كه توسط روزنامه نگاران حرفه اي غربي پايه گذاري شده براي معرفي بيشتر مصاحبه شونده ونورافشاني به پاره اي از زوايايي كه به هر دليل مجالي براي پرداختن به انها نبوده ؛بسيار كارساز و جذاب مي باشد كه البته مناسب نيست كه بخش اصلي مصاحبه كه به انگيخته ها مي پردازد در زير چتر اين حوزه كه عمدتا معرف انگيزه هاست پنهان شود.
2- آيا مي توان يك اشتباه يا خطا را بارها و بارها به رخ فاعلش كشيد كه اينك در آن عرصه نقشي ندارد؟ يا اينكه عنصر اخلاق مانع اينكار مي شود؟ شخصا معتقدم چنانچه فاعل فعل خلاف به اشتباه بودن آن فعل ولو تلويحي اشاره كند ديگر مجالي براي آزردن آن با نبش قبر تاريخ نيست.ضمن آنكه فايده اي هم براينكار مترتب نخواهد بود جز بروز خشم و نفرتي فرو خورده.
3- مقدمه مينا اكبري بگونه اي بود كه مخملباف از سانسورچيان گذشته بوده و يا حداقل از رضايتمندان آن عصر بوده است واينك كه خطر به دربخانه سلطان رسيده فرياد مي كند.
4- از يادمان نرود كه محسن خان مخملباف از طلايه داران فهم مجددحيات(اومانيسم) در دوران ايدئولوژيك بودن جامعه مان بوده است و اين پيشتازي در اين عرصه را نشايد كه كم ارزش بدانيم.جسارت تغيير و دگرگوني در ظرفيت هر ذهني نيست كه محسن خان مخملباف دوبار تن به اين دگرگوني سپرده است و اين از روح و جان سيال و پيشروي وي حکایت دارد كه اين خود به تنهايي شايسته احترام و منزلت است. در هر حال بنظر مي رسد برنده اين مصاحبه و عدم چاپ ان و آزرده شدن مخملباف كسي و چيزي نيست جز سانسور وسانسورچيان كه اينان نيز قربانيان شرايط و مقتضيات تاريخ خويشند.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی