بینش معاصر

دوشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۶

نوروز آن سال ها


مدرسه که می رفتیم تکلیف نوروزی یک مصیبت تمام عیار بود.از تمام کتاب فارسی و همین طور علوم و ریاضی باید کتابت کامل می نوشتیم و این یعنی زهر مار شدن تعطیلات نوروزی.من عادت داشتم دو سه روز پیش از شروع نوروز، بخش اعظم تکلیف ها یم را از صبح تا به شب یک نفس می نوشتم وفقط چند درس را برای روز دهم تا دوازدهم فروردین باقی می گداشتم که به معلم ها دروغ نگفته باشم که مشق هایم، طی تعطیلات نوشته ام.

من از هیچ طرف پدری و مادری پدر بزرگ و مادر بزرگ هایم را ندیده ام .ولذت مصاحبت با اون ها رو نچشیده ام اما دیدو بازدید خاله ها و عموها و تنها عمه ام برایم خاطره انگیز و جذاب بود. به وبژه که ناهارها پیش آنها می ماندیم و با بچه ها بدون غرغر کردن والدین مفصل بازی می کردیم.

از عیدی گرفتن هم اسکناس های دو تومانی و پنج تومانی خوب در خاطرم مانده است.البته وقتی به دیدن کارفرمای پدرم می رفتیم حسابی خوشحال می شدیم ، چرا که کمتر از صد تومانی عیدی نمی دادند.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی