بینش معاصر

شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۵

پروژه اسفند ماه ومن


حسابی خسته ام وبطور غریبی نیازمند یک سفر آرامش بخش.اما از کلیات به دست آمده راضی هستم.

به یکی از مهمانان این پروژه می گویم که اینجا همه چیز بستگی تام دارد به افراد، در پاسخم می گوید این خصوصیت همه جهان است ومثالی از شهرداری نتردام می زند وآنچه که بعد از روی کار آمدن یک شهردار دست راستی رخ داده است.
همه این پروژه با حمایت و اعتماد مطلق مدیر ارشدم به وقوع پیوسته، اتفاقی که در کمتر همکاری دونفر به وقوع می پیوندد.باید بیش از گذشته ارزش و منزلت این اعتماد را بدانم.

بی انصافی و قدر ناشناسی

دیشب از یک بی انصافی و نامردمی عصبانی بودم.چند ساعتی در تخت خوابم جابجا شدم . تا اینکه تصمیم گرفتم موضوع را بطور صریح و بی پرده طی یادداشتی برای شان واگویم و اعتراض خویش را از این همه بی عدالتی .آن هم نه فریاد، که حداقل به آگاهی شان برسانم.

ماجرا این است که اتفاقی مبارک و میمون به پیشنهاد من به یک موسسه خصوصی برای رونق بخشی به اقتصاد هنر عملی شده بود. اما مجریان در آیین گشایش این ایده را به نام دیگری در رسانه ها ثبت کردند.

برای شان نوشتم: که رمز تمدن غرب در دو چیز است، نخست مستند سازی فعالیت ها و تجارب و دیگری ، رعایت حقوق همه اطراف یک فعالیت یعنی ایده پرداز و مجری.همچنین یادآور شدم: که تا قبل از آنی که به موضوع ایده پرداز اشاره نکرده بودید ، دغدغه طرح موضوع را نداشتم ولی اینک احساس می کنم اگر پاسخ ندهم از زبونیست.

اول صبح نامه را با پیک به دست شان رساندم .عاقلترین شان بلافاصله رنگ زد و گفت که بزودی اصلاح می کند.
نمی دانم قصد ان ها تکریم دیگران بوده است یا تخفیف من؟ در هر حال به آنان یاد آور شدم، که اگر مثل خیل مدیران نظام فاقد حاجب و رفتار های ریاست مآبانه ام، دلیلی برای توجیه اینگونه رفتار ها و ثبت ایده هایم به نام دیگران نیست.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی