بینش معاصر

سه‌شنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۲

امروز پس از حداقل پنج هفته يكي از مديران همطرازم كه در مديريت جديد اقبال دولتش درخشيده بود و بنا بود براي من نقش يك قاصد را بمنظور انتقال يك پيام(يادآوري اينكه من در سمت فعلي خواستگاري شده ام وانان مي توانند دوراه حفظ منزلت ويا جسارت در پايان ماموريتم را انتخاب كنند) به مديران ارشد نورسيده را ايفا كند؛ به ديدنم امد.نخست قدري متعجب شدم كه تا پيش از ان درخواست هر هفته به ديدنم مي امد اما پس از ان در خواست كه خود نيز داوطلبانه پذيرفت از ديدم غايب شد واينك براي چه امده است ؛در همين انديشه بودم ودر ظاهر با او تعارفات معمول ايرانيان را بجاي مي اوردم كه خود لب به سخن گشود و از گسيختگي تصميمهاي مديران فعلي شكوه كرد و گفت كه يكي از سمتهاي چندين و چندساله انحصاري ايشان را به ديگري واگذار كرده اند.اينجا بود كه راز ديدار امروز و غيبت چند هفته اي ايشان بر من گشوده شد.اما نكته جالبتر امروز هديه(يك جعبه سيگار برگ كرمي) يكي ديگر از مديراني بود كه تا پيش از اين دايم به دنبال نكته گيري از من تازه وارد به جمعشان بود.ظاهرا امروز همه مهربان شده بودند البته من از اين موضوع استقبال مي كنم و دعا مي كنم هميشه اينگونه باشد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی