بینش معاصر

پنجشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۲

به رشته كوه هاي دال زرين و هزارقله رسيديم.منطقه عملياتي فاقد سنگر بود اما به دليل پشتيباني كوه ها از ما نياز فوري به ساخت سنگر نبود.در دامنه كوه محلي رابراي برپايي پست امدادمشخص كرديم و از فردا با دوستان همچو فرهاد به كوه كني مشغول شديم.طي هشت روز به مساحت16 متر مربع از دل كوه خاك بيرون اورديم و به اين ترتيب فرورفتگي را براي حراست از خويش و بيماران تهيه كرديم.براي اب شرب چشمه اي در دره كوه قرار داشت كه روزانه يك نفر مسئول بود تا با گروهان قاطر ها براي كل مجموعه (گردان امام موسي بن جعفر)اب بياورد.چه اب سبك و گوارايي بود ثمره ان پرخوري افراد بگونه اي كه تا مدتي كه در انجا بوديم هر روز چاشت كنسرو ماهي مي خورديم وناهار نيز چلو كباب برگ ويا جوجه كباب بود وما هم هميشه تعدادمان را براي تحويل غذا بيشتر مي گفتيم.شبي مرا نگهبان سنگر كمين گذاردند.باران مي باريد وهر از گاهي صداي زنگ تلفن صحرايي سنگر بگوش مي رسيد اما هر چه گوشي را بر مي داشتم كسي پاسخ نمي داد.نزديك پايان نگهباني يم ناگهان سرو كله يك سياهي نمايان شد.قامتي بلند و سيه چرده چند قاطر نيز در عقب او تجهيزاتي را بار زده بودند.تمام تنم مي لرزيد فرياد زدم تكان نخور شليك مي كنم .پاسخ داد من ايرانيم .اما من باورم نمي شد نيروهاي استخبارات عراق هم فارسي مي دانستند.به او گفتم روي زمين دراز بكشدو اين كلمات(گچ؛ژرژت؛چادر) را تكرار كند تا متوجه شوم ايرانيست .در اين ميان ناگهان فرمانده گردان اقاي سلماني كه اينك از سرداران سپاه است فرياد زد: اقا سيد خوديه.قلبم ارام گرفت.او از نيروهاي اطلاعات عمليات لشگر بود كه براي تامين ما ؛با چند قاطر؛ ضد هوايي دولول 23 اورده بود. عمليات بصورت كامل اجرا نشد فقط با يك گروهان چند تپه مشرف به سد دربندي خان را تصرف كرديم و به پدافند پرداختيم ظاهرا محسن رضايي حسين خرازي را از اجراي اين عمليات بازداشته بود تا در تدارك والفجر هشت(تصرف فاو) عده و عده اي از بين نرود.راستي يك روز نوبت من بود براي ابرساني ؛قاطر هارا حمايل كردند و رهبريشان را به من سپردند.تا پايين رفتن مشكلي نبود اما در بازگشت بار يكي از قاطر ها ر كه خوب تنظيم نكرده بودم در يك محل پرشيب لغزيد و حيوانكي تا پايين دره با بار غلطيد ابها كه ريخت اما بد تر از ان بند حمايل بود كه به زير شكمش فرو رفت وجراحت چندش اوري را پديد اورد .چند روزي كارم پانسمان ان بيچاره بود.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی