بینش معاصر

سه‌شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۲

امروز اصلا حو صله سر كار رفتن نداشتم .تلفني يك مرخصي رد كردم و ماندم خانه( بچه ها هم به كلاس زبان رفتند) و يك فيلم بسيار خوب بنام زن بي وفا را تماشا كردم.داستان فيلم ماجراي اشنايي كاملا اتفاقي يك زن شوهردار در يك روز طوفاني بايك شكارچي حرفه اي قلب زنان كه به خريد و فروش كتاب اشتغال دارد را روايت مي كند.اين اشنايي كاملا اتفاقي و حرفه اي بودن كتاب فروش در ايجاد رابطه باعث پيدايش شور جواني عشق در زن مي شود و وي همچون عاشقان سينه چاك هرروز بي پروا براي ديدار و كامجويي از كتاب فروش روانه ديدار از حومه نيويورك كه محل زندگيشان است به نيويورك مي شود.رفته رفته زندگي ارام و موفق اين زن شوهردار متاثر از اين ارتباط شده ؛ شوهرش مشكوك مي شود.و پس از كشف اين ارتباط تلخ به محل زندگي مرد كتاب فروش يا بهتر بگويم نقطه وصال عشق همسرش مي رودوبا ورودبه منزلگه عشاق و پرسش از اينكه:چرا اين ارتباط را برقرار كردي همسر من ومن زندگي خوبي داشتيم ما يك پسر ده ساله داريم .حال شوهر با ديدن تختخواب يك نفره كتابفروش كه اثار فرو رفته دوسر در بالشها بخوبي عيان است منقلب شده و با گوي بلورين تزيني كه در نامزدي به همسرش هديه كرده بود و اينك همسرش براي كتاب فروش هديه اورده بود؛ به سر كتاب فروش مي كوبد و اورا غرق در خون مي يابد اينك او قاتل است ودر همين حين صداي همسرش در پاسخ به انسرينگ تلفن مقتول ( كتاب فروش) شنيده مي شود كه: من ديگر نمي توانم به اين ارتباط ادامه دهم كار ما درست نيست.و ادامه داستان؛چند نكته در فيلم قابل توجه است:
1-اشنايي كاملا تصادفي اين زن و مرد در ان روز طوفاني .
2-حرفه اي بودن كتاب فروش و استفاده از شيوه هاي جذب زنان در ايجاد ارتباط.
3-زندگي ارام و موفق زوج اصلي فيلم وكوشش همسر زن براي ايجاد يك زندگي موفق.
4-بازگشت شور جواني زن در ملاقات با كتاب فروش كه گاه ادمي رااز شدت اشتياق زن به وصال شگفت زده مي كرد.
5-نقش جبر زمانه در اين اشنايي( طوفان و گير نيامدن تاكسي و در نهايت برخورد اين دونفر)و تحميل نقشهاي جديد عاشق معشوق؛خائن؛قاتل و مقتول.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی