بینش معاصر

شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۲

يكشب از قرارگاه كربلاچند نفر براي انجام عمليات انفجار بخشي از جاده (خندق)بمنظور ايجاد مانع براي پيشروي عراقيها به محل پدافند ما امدند.
شب خاطره انگيزي بود.من وباقيمانده گروهان براي ايجاد پوشش امنييتي به درون كانالها روانه شديم.پس از انفجاري كه حداقل10 دقيقه بطول انجاميد و فضاي يكسره سياه اسمان و ابهاي حور را سپيد و زرد كرد؛عراقييها به گمان حمله مجدد ما اتشباري را بر ما ارزاني كردند كه حجم و عمق همه روزهاي گذشته پيش ان هيچ بود.
بالاخره روز بازگشت و پايان ماموريت گردان ما فرارسيد وجاده خندق را به گردان امام موسي بن جعفر سپرديم. هنگامه بازگشت يك هواپيماي بزرگ روسي( شايد توپولف) از فراز ما گذشت و چند بسته در ابعاد ميز تحرير از خود رها كرد كسي نمي دانست انها چيست اما ديري نپاييد كه مشخص شد انها بمب ناپالم(فسفر) بود چند بسته از انهادر ابهاي حور سقوط كرداما يكي از انها برروي سايت پدافند هوايي (دولول 23) كه در يكصد متري ما بود فرود امد.
وه كه چه لحظه دردناك و غم انگيزي بود؛دونفر متصدي پدافند غرق در اتش بودند يكي از انها در دم جزغاله شد ديگري مي دويد وكسي جرات نزديك شدن به او را نداشت او هم عليرغم كمك و پتو پيچ شدنش جان سپرد و پايان غم انگيزي از بازگشت ما از جاده لعنتي خندق در خاطرمان رقم زد.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی