بینش معاصر

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۲

وانکس که خريدارست به دو رايم نيست وانکس که به دو راي خريدارم نيست
ماجراي منو اشتغال بعديم همچون اين ترانه شادروان فرهاد شده است.
برنامه قبليم اين بود که ظرف ۴سال از بدنه دولت کاملا فاصله بگيرم ويا حداقل وابسته به دولت در معيشت نباشم.البته اولين باري که ضرورت واهميت اين مطلب به ذهنم خطورکرد سال۱۳۷۸ بود؛ماجرا از اين قرار بود که يکي از بهترين مديران مجموعه که در استانه بازنشستگي بود به من مراجعه کرد وبا زبان بي زباني در خواست تعويق بازنشستگيشو داشت.دران زمان هم دولت براي تامين پست براي استخدام نيروي کار جديد ناشي از فشار بيکاران؛ دستور العمل مفصل و برنده اي براي بازنشستگي سر موعد کارکنان صادر کرده بود ديدن لحن گفتار اين مدير با صداقت ومدبر براي چند دقيقه مرا به دنياي اينده خودم رهنمون شد.(البته با پيگيري ؛دو سال ديگر افتخار همکاريش را داشتم)و تصور کردم که ۲۲ سال ديگر باسطحي کمي متفاوت تر از او منهم در همين شرايط خواهم بود.وچه ناسپاسانه دستگاه دولت چه در پرداخت دستمزد وچه در حفظ منزلت کارگزارانش عمل مي کند.
از طرف ديگر؛ بيزنس در ايران يعني رانت خواري ويادلالي .مانده ام حيرا نو سرگردان!

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی